سبحانسبحان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

هدیه آسمونی

قربون دستای کوچولوت برم

امروز دستای کوچولوتو دیدم. انگشتای ریزه میزه ات! داشتم می مردم از شدت ذوق! خیلی دوستت دارم. تا رسیدم خونه و تصویر انگشتات و دست کوچولوت که کرده بودی تو دهنت توی ذهنم تداعی شد دستامو گذاشتم دور شکمم و بغلت کردم. وای عزیزم! دوست دارم زودتر به دنیا بیای تا خودتو بغل کنم. امروز هم هوا خیلی آلوده بود. پر از گرد و غبار. مجبور شدم ماسک بزنم.  
22 خرداد 1390

اولین جلسه کلاس

امروز اولین جلسه کلاس بود و کلی با هم خوش گذروندیم. آخر کلاس که relaxation بود و قرار شد من و تو با هم شنا کنیم و من یه قولهایی بهت بدم اشک توی چشمام جمع شده بود. دیگه داشتم باهات حرف می زدم و هیجان زیادی داشت. اگه خودت بیای می خوام چقدر ذوق کنم! خیلی دوست دارم بتونم ببرمت استخر اما این مامانی همه اش توی دلمو خالی می کنه. همه اش می توسه سلامتی تو به خطر بیفته! اما من دوست دارم ببرمت شنا و هم خودم کمر دردم بهتر شه هم تو شناور بودن مامانو تجربه کنی و آرامش بگیری عزیزم!  
19 خرداد 1390

کاش بودی هزار تا بوست می کردم

عزیز مامانش سلام امروز رفتم مرکز آموزش سلامت مادران. دوست دارم دوره بارداری خیلی خوبی برات بسازم. رفتم توی دوره های آموزش بارداری ثبت نام کردم که قراره هر جلسه که هفته ای یک بار هم برگزار می شه یک ساعت هم نرمش داشته باشیم. آخه مامانی از وقتی اومدی کمر درد دارم و نمی تونم شبا بخوابم. البه خانم دکتری هم که اونجا بود گفت که استخر صارم هم دوره های خیلی خوبی داره. اومدم تماس گرفتم اما چون همراه نمی تونم ببرم نمی دونم چیکار کنم! فکر می کنم اگه برم اونجا خبلب احساس آرامش کنی. شنیدم خیلی فضای خوبی داره. هم هیجان داره هم آرامش! عزیززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززم کاش بودی هزار تا بوست می کردم و تو بغلم فشارت می دادم نترس ماما...
17 خرداد 1390

اولین چک!

بعد 10 روز تصمیم گرفتم ببینم مامان شدم یا نه اما baby-check جوابش منفی بود. البته یه دونه بعدازظهر استفاده کردم و چون جوابش منفی بود یه دونه هم صبح! اما هر دو منفی بود و من با خیال راحت که مامان نشدم و می تونم هر کاری بکنم با بابا جون سوار موتور شدم و کلی ورجه وورجه کردم و اصلا نمی دونستم تو داری جون می گیری! اما دقیقا 08-12-89 شک کردم و یک بار دیگه baby-check گرفتم و این بار در کمال ناباوری دیدم که جواب مثبته و با چنان ذوق و شوقی به بابا گفتم که هر دو برای چند دقیقه شوکه شده بودیم و فقط به هم زل زده بودیم. اولین جواب آزمایش روز بعد تائید کرد که جدی جدی مامان شدم اولین نشونه های مامان شدنم لرز نیمه شب بود. چند شب منو از خواب بیدار کردی...
10 خرداد 1390

عزیز دلم 4 ماهشم تموم شد

اصلا فکر نمی کردم با این فاصله بیام سر بزنم یک عالمه خاطره دارم از این روزایی که گذشت از ماه دوم و سوم که شب و روزم به خاطر حالت تهوع یکی شده بود تا دیشب که مامانی و بابایی برام مدال آوردن و ویارونه خیلی روزای قشنگیه بعضی رازاش سخت و بعضی روزاش رویاییه اما از امروز می خوام هر روز بنویسم برای جیگر مامان که الان دیگه 4 ماهش هم تموم شد امروز به شیمکم کرم زدم و به گفته رویا در جهت عقربه های ساعت ماساژ دادم تا بلکه نی نی گلم یه تکونی بخوره و بالاخره دل مامانش شاد شه اما خیلی خودتو داری لوس می کنی عروسک من! هیچ خبری از تکون نبود اما من بازم سعی می کنم برات یه موزیک ملایم هم گذاشته بودم. البته الان دارم موزیکای موتزارتو دانلود...
10 خرداد 1390
1